Независимость и хлеб. На персидском языке
Свидетельство о публикации №120032102749
چو استقلال گویم، یادم آید،
نودم سالها، فریادم آید.
سر یک موی آویزان بود آن وقت،
همه هستی این خوشنام ملّت.
بسا ننگین برادر کُشتنامان،
ز مکر چند تن شاگرد شیطان:
محلبازان ابله-کوردلها،
هم از دین بیخبر-ایشان و ملّا،
هم آن حزبیی ناسیر از حکومت،
دموکراتهای کذّاب سیاست.
کمر بر خدمت شیطان ببستند،
برای فتنه در میدان نشستند.
محلبازی سرایت کرد بر دین،
عوام النّاس شد پرخشم و پرکین.
جنوب و شرق کشور درگرفتند،
گریبانهای همدیگر گرفتند.
رقیبان – اجنبیان شاد و خرسند،
به تقسیم دیار آماده بودند.
به آنان تاجیکستان یگانه،
شکوفان، تاجیکان را آشیانه،
به مثل استخوانی در گلو بود،
ورا باید پریشان کرد و نابود.
به هم دشمن شود قوم پریشان،
ورا چون زاچه بازی کردن آسان.
نهایت چون سران آگاه گشتند،
به راه آشتی همراه گشتند.
نخستین بار اندر قصر ارباب،
سخن گفتند از تقدیر ناباب.
نشستی هر صباح و شام کردند،
برای ختم جنگ اقدام کردند.
چو اندر او رهاییبخش دیدند،
ز بین خلق رهبر* برگزیدند.
"قسم بر شیر مادر، میتوانم،
که خلق از حلق آتش وارهانم.
برای مردمانم صلح آرم،
به دلها تخم شفق ومهر کارم.
اگرچندی که امری بود دشوار،
وفا بر عهد بنمود آخر کار.
کنون مردم از او رازی و خرسند،
رهاییبخش کشور میشناسند.
کنون او – پیشوا، داهیی ملّت،
به مقصد میبرد کشتیی دولت…
چو میگویند نان با جان برابر،
به این معن بباید کرد باور،
نودم سالها آید به خاطر،
شود یک واقعه بر چشم ظاهر،
چو زنگوله مرا بیدار سازد،
به هر حالت مرا هوشیار سازد:
"مگر تو قدر نان کردی فراموش،
همه آن نالههایت رفت از گوش؟
نباشد نان فقط یک خوردنیی،
که بی نان بس بود جانکندنیی.
نود و چار بود آن سال منحوس،
که داغش مانده اندر سینه محسوس.
گذشته بود نَوَک انتخابات،
دیار تاجیکان بودی خرابات.
هنوزم جنگ آتش میفروزد،
همه خشک و تری با هم بسوزد.
نه قانون است و نه قانونسپاسی،
کسی را نیست از دهشت خلاصی.
برادر با برادر جنگ دارد.
فلک از جنگ تاجیک ننگ دارد.
Текст подготовлен уважаемым Шоди Шарифниё, за что ему искренняя благодарность автора.
Абдукаюм Мамаджанов 21.03.2020 09:25 Заявить о нарушении
برادر با برادر جنگ دارد.
فلک از جنگ تاجیک ننگ دارد.
گروه پنجصد تن جانفدایان،
اسیر افتاده در بند کُهستان.
ره و پیراههها مسدود بودند.
به زیر برفها نابود بودند.
هوا تارفت سرد سرد میشد،
دل جنگاوران پردرد میشد.
نمانده بردهی نانی به جایی،
فقط کرتاشکه و آبی و چایی.
دو هفته اینچنین احوال بودی،
گمان میکرد کس صد سال بودی.
مدد از هیچ جای مینامد…
به این افکار هر گاهی بخوابم،
همان احوال میآید به خوابم.
بسا مدهش بود آن خواب، یاران،
که گردد دیدههایم اشکباران،
به مانند نوار سینما است،
دهم از دیدنش من خویش از دست:
ببینم دست طفل بیگناهی،
تر و یخبسته با صد درد و آهی.
لباس او تُنُک، لرزان وجودش،
دو رویش از خنکی مثل آتش،
به کف یک برده نان خشک دارد،
برای حربیان تا تحفه آرد.
پس او صف کشیده چند کودک.
به کفها پارهی نانهای کوچک.
یکی یک برده نان نیمهخورده،
دیگر نانریزههای بادبُرده.
سوم یک بردهی بسته مغاکی،
چهارم کُلچهی پرگرد و خاکی.
به سربازان گشنه هدیه کردند،
همه دارایی خود صدقه کردند.
قُماندان بودم، انوربیک-نایب**،
سرشکش را نتانیست کرد غایب.
سپس آن لحظه را آرد به خاطر،
شود در دیدههایش اشک ظاهر.
بگوید محض در آن لحظة تنگ،
بشد معلوم: صلح است آخر جنگ.
چو مردم گشت بر ارتش مددگار.
بشد برباد مکر خصم غدّار.
همان نانهای کودکهای معصوم،
بودند اظهار همرأیی مردم.
کنون باید، که شکر بخت گوییم،
سپاس دولت باتخت گوییم.
امانی حکمران و صلح تابان،
به دسترخوان مردم نان فراوان!
* رهبر - ایمامعلی رحمان، که در اجلاسیهی تاریخی ریس شورای عالیی تاجیکستان انتخاب شد.
انوربیک – پادپالکاونیک ملتسیه جمعهیو انوربیک جمعهبیکاویچ، که ماههای ناومر و دسامبر سال 1994 جانشین فرمانده دستهی مخصوص ریاست کارهای داخلیی ولایت لینینآباد (سغد امروزه) در گروه ناهیههای غرم - پالکاونیک عبدالقیوم محمدجان، یعنی مولف این منظومه بود.
Абдукаюм Мамаджанов 21.03.2020 09:28 Заявить о нарушении